محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

آقا محمدرضا و فاطمه خانم نفس مامان و بابا

بزاز باشی

1392/7/14 11:33
نویسنده : مامانی
490 بازدید
اشتراک گذاری

چند روزه به دلیل حال مامانی و تغییر دکوراسیون خونمون به دلیل مهیا کردن منزل برای ورود گل بانو، سیندرلا؛ چمدون بسته و شال و کلاه کردیم رفتیم خونه عزیز جون.

طفلکی عزیز

پسمل قشنگم که بهش خیلی خوش می گذره، امروز از اداره زنگ زدم حالشو بپرسم.

با من حرف نزد بعد عزیز گفت بیا آقا ، مشتریه ( با تعجب گوشی رو نگه داشتم تا اومد پای تلفن) گفت  سلام از اینکه از ما خرید می کنید مقنونم پارچه ما 9 تومنه، (من که تازه متوجه شده بودم که جریان از چه قراره) گفتم آقا تخفیف بده ، بعد گفت باشه هفت تومن بدید، تازه این پارچه کفشی هم هست یعنی می تونید کفش هم دلست کنید...

عزیز از اونور گفت به خاطر من یه کم دیگه تخفیف بده ، گل مادر هم سریع گفت به خاطر عزیز جون جونی دو تومن بدید....

( اصل قضیه: محمد رضا خان با قیچی آشپزخونه افتاده به جون یک ملافه نو عزیز جونش، عزیز جونش هم به جای دعوا کردنش ، وارد بازی شده و خریدار خرده پارچه ها....)

حالشو ببر عشقکم، تو خونه خودمون از این خبرا نیست پسرکمنیشخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

مانی محیا
14 مهر 92 12:50
وااای از دست این عزیزای مهربون... یه مادرجون هم ماداریم..خدا حفظشون کنه...
خاله محمدرضا و فاطمه
20 مهر 92 12:23
سلاام راستی تم وبلاگ رو که عوض کردی پسره که کپی برابر اصل محمدرضا است یا اون شیطنت و موهای حالت دارش یعنی فاطمه هم اون شکلی میشه عزیزم