محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

آقا محمدرضا و فاطمه خانم نفس مامان و بابا

پروفایل

شرح وبلاگ

وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَالَمین محمدرضا پسر عزیزم این وبلاگ رو عاشقانه می نویسم به امید اینکه روزی که بزرگ شدی بخونیشون و بدونی درتمامی لحظات زندگی تو ما با خنده هات خندیدیم و با گریه هات گریه کردیم وقتی تو تب کردی ما مردیم و وقتی خوشحال بودی انگار دنیا رو به ما دادن .مامان و بابا از خدا برات بهترینهارو می خوان. من باغبان تازه کاری بودم×اما او یک غنچه زیبا و خندان شد خدارا شکر× او آمد و باران رحمت با خودش آورد×گلخانه ما هم گلستان شد خدا را شکر× مادر شدن یک امتحان سخت و شیرین است ×دلواپسی هایم دو چندان شد خدا را شکر×

نویسنده

آمار

تعداد مطالب : 175
تاریخ عضویت : 19 شهریور 90