محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

آقا محمدرضا و فاطمه خانم نفس مامان و بابا

خدایا شکرت

1392/6/27 10:11
نویسنده : مامانی
157 بازدید
اشتراک گذاری

امروز چهارشنبه است روز اسباب بازی از دیشب یادم بود برات یه اسباب بازی کوچیک بزارم تو کیفت ولی بهت نگم چون تو دلت می خواست رباتی که مثلا آجی جونت برای روز برادر برات گرفته رو بیاری ، این طوری شد که یادمون رفت.

تو سرویس یه دفعه یادم اومد ، گفتم مامانی اسباب بازی یادمون رفت.

که یک دفعه تو با کمال مهربونی و آقایی گفتی : عیبی نداره خب از خاله یه اسباب بازی می گیرم.

اشاره ای هم به چرخ خیاطی کردی ، گفتی همیشه ستایش از خاله چرخ خیاطی می گیره، مامان خیلی قشنگه.

دلم می خواست همون لحظه برای تشکر از رفتار خوبت برات چرخ خیاطی بگیرم ولی بابایی دیگه تحریم کرده خرید هر گونه چیزی رو ، و تهدید به زندان و ... کرده ، خدایش هم با این گرونی ها و این خرجهای الکی ما حق داره .

ولی یادم هست و به موقعش برات چرخ خیاطی می گیرم تا آقای خیاط هم بشی ، تو که هیزم شکن و چوپان و دکتر و راننده ماشین مسابقه ای و آتش نشان و بازیگر سیرک و رام کننده شیر بودی ، نونوا یادم رفته بود حالا هم خیاط باشی باش.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)