آبجی شیندرلا
جمعه ظهر دراز کشیده بودم روی تخت، اومدی بهم گفتی مامان بیا پیش من ، من کارتون نگاه کنم تو هم روی مبل دراز بکش. بهت گفتم اول بیا یه بوس بده انرژی بگیرم و بیام . اومدی کنارم دراز کشیدی و گفتی یه بوس سفارشی بعد هم بهم گفتی مامان پس کی نی نی به دنیا می یاد ؛ دلم می خواد آجی داشته باشم، دلم می خواهد چشمهاش آبی نه سبز باشه، موهاش طلایی باشه و لباس آبی کم رنگ عروسی تنش باشه ، اسمش شیندرلا باشه. منو می گی بغلت کردم اونقدر فشارت دادم و بوسیدم و گفتم چشم دیگه سفارش دیگه ای نداری. تو هم گفتی هنوز نه. قربونت برم عزیزم ، شیرینم
نویسنده :
مامانی
14:40