بدون عنوان
ماجرای دیشب خیلی طولانیه نه که برای دو سه نفر هم تعریف کردم دیگه حس نوشتن ندارم.
به طور خلاصه دیشب تصمیم گرفتیم بریم قلعه سحر آمیز (تصمیم گیری از 6 تا 9 شب طول کشید)
دایی محمود، عزیز ؛ من ، تو ، ساحل راه افتادیم
ترافیک
شهر بازی تعطیل بود!!!!!!!!!!!
برگشتن، گریه ، گول زدن
پمپ بنزین ، صف، دعوا
خوابیدن تو قبل از رسیدن به خونه
بیدار شدن و گریه نصفه شب
اینجا شهربازی نیست
مامانی صبح می ریم
شهربازی شبا هست و ............
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی