زمستان 91

سه شنبه 18/10/91

خدایا از تو ممنونم که طعم خوشبختی رو با حضور علی آقا و محمدرضا به من چشوندی .

خدایا شکرت.

پسر گلم با تو به اوج آسمونا سر می زنم با تو به دریا ها می رسم با تو شادم.

گل پسر مادر یک جعبه استکان از خونه عزیزاینا برداشته و توش یک سی دی (هالک شگفت انگیز)، یک جکش کوچک ، یک قلمو و یک دستگاه بازی گذاشته و می گه این صندوقه منه و اینا گنجینه منن.

جعبه وی سی دی رو هم برداشته توش یک تقویم گذاشته می گه این سامسونتم و تقویم لب تاب منه و من آقای مهندسم که دارم می رم به کارگاه سر بزنم.

هوا آلوده است و پسرم مجبوره ماسک بزنه.

دلم می خواد تو هیچ وقت سرفه نکنی .

یکشنبه 27/12/91

پسر گلم امسال با همه فراز و نشیبش رو به پایانه اما امیدوارم با تو و پدرت ایام خوش و خرمی داشته باشیم و تا ابد کنار هم خوشبخت زندگی کنیم.

امسال پسرم تو نمایش نقش اول داشت.(خرس خواب آلو)

تو عید غدیر جلوی صدها نفر شعر غدیر خوند.

چندتا سوره حفظ کرد.

داستانها و دانستنی های جدید و چندین لغت انگیلیسی یاد گرفت.

دلم می خواهد به امید خدا سال دیگه تو رو به کلاس موسیقی ببرم و همچنین زبان انگلیسی و خواندن فارسی رو بهتر باهات کار کنم.

دلم می خواد دیگه مریض نشی.

دلم می خواد با انرژی بیشتر با هم باشیم.

تو و بابات برام بهترین رفیق هستید.

قول می دم با ماشین خودمون بعضی وقتا ببرمت بیرون.

کلاس شنا شاید زود باشه آره آخر سال می نویسمت ژیمیناستیک و بعد از چند سال شنا و بعد والیبال و بعد ورزشهای رزمی و تیراندازی.

اسب سواری هم دوست دارم.

گلم از خدا ممنونم که تو و باباتو به من هدیه داد.

همیشه فکر می کنم تو و بابات هدیه خدا هستید که بعد از زیارت خونه اش به من ارزونی داشته.

دوستتون دارم.

راستی برای خاله زهرا و ساحل سفارشی دعا کن.

عزیز و آقاجون و دایی محمود و دایی محمد و خاله آنا و خاله زیبارو هم فراموش نکن.

دعا کن

قد یک دنیا قد دریا قد آسمون قد ... دعا کن.

خداجونم ممنونم.

خدای خوبم بعضی چیزا باعث می شن مثل قصه حضرت خضر و حضرت موسی چراهایی تو ذهنم شکل بگیره.

خدایا تو مهربانترینی..................