محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

آقا محمدرضا و فاطمه خانم نفس مامان و بابا

در گوشی حرف زدن

1390/6/30 12:17
نویسنده : مامانی
174 بازدید
اشتراک گذاری

پسر خوشگلم جدیدا یاد گرفتی اگه خواسته ای داری آروم در گوشم می گی بعضی وقتا چادرم می کشی که سرمو پایین بیاری و در گوشم حرف بزنی بعضی وقتا هم گردنم بغل می کنی ...

می خوام یه اعترافی بکنم مامانی؛ من اون لحظه صداتو نمی شنوم ، چون غرق شادیم ، یه حس خوب مامان و پسری دارم ، کیف می کنم .

مامانی به من قول بده وقتی که بزرگتر هم شدی، منو محرم رازت بدونی، اون موقع منم قول می دم که حواسم پرت شیرین کاریات نشه حرفتو خوب گوش می کنم.

دوستت دارم هر روز بیشتر از دیروزقلب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

خاله محمدرضا
30 شهریور 90 14:17
قربونت بشم محمدرضا جونننم پریروز تو گوش مامانت می گفتی من باز خیارشور می خوام


آره خاله من تازه یاد گرفتم درگوشی حرف بزنم
مامان صدف
5 مهر 90 13:10
خاله خانوم فال گوش وایساده بودند؟؟
محیا
6 مهر 90 9:14
آره به همین خیال باش
خاله محمدرضا
11 مهر 90 12:51
به استحضار حضوووور مبارک و فرخنده مامانی صدففف جووووووونیییییی
برسونم که
آخه منم رفته بودم واسه صبونه خوری جات خالی نیمرو خوردیم خیار شورم داشت این محمدرضا جوون خیارشور ظرفه خودشو خورد که هیچی واسه یکی از دوستان رو هم می خواستن منم که خاله مهربووووووووووووون کنارش بودم میدیم دره گوش مامانش داره به خیارشور اشاره می کنه و می گه می خوام چون هنوز تازه یاد گرفته بود یه کم بلند می گفت
ایشالله یه روز صدف جوووونیی دره گوشت جیک جیک کنه