خونه عزیز اینا
عزیز مامان ، نفسم ، عشقم
یه ماه که سرم شلوغه و نتونستم مطلبی برات بنویسم ، حتی برای با تو بودنم وقتی نداشتم.
اما این ذره ای از عشق من به تو کم نمی کنه .
قربونت برم ، مامانی الان دلم می خواست پیشم بودی برام قصه تعریف می کردی یا از سرو کولم بالا می رفتی ، از طرفی خیالم راحته چون پیش عزیزجون بهت خوش می گذره تازه ساحلم پیشته .
عزیز شب می گفت خونه رو براش جمع می کنی البته هرچی لباس هست از کشوها می ریزی بیرون بعد می بری می ریزی تو ماشین لباسشویی یا پشت کمد .
راستی کارهای خطرناک هم که می کنی تو انباری عزیز اینا چی کار داشتی اصلا چطوری رفتی اون بالا
چرا به وسایل دایی دست می زنی .
شکلات خور هم که شدی دیگه
دیشب دلت هوای بابایی رو کرده بود اونم دلش برای تو خیلی تنگ می شه ولی سختشه شب خونه عزیز اینا بمونه و دوری تو رو به خاطر راحتی تو تحمل می کنه.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی