محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

آقا محمدرضا و فاطمه خانم نفس مامان و بابا

مامان بریم مس جد

1390/7/30 14:55
نویسنده : مامانی
186 بازدید
اشتراک گذاری

امروز خیلی دلم می خواست برم زیارت عاشورا اما احساس می کردم تو اذیت می شی بعدشم راحت نمی ری مهد کودک و گریه می کنی برای همین تو دلم سلام زیارت عاشورا رو خوندم و راهی مهدکودک شدیم نزدیک مهد شده بودیم که تو گفتی مامان بریم مسجد من اهمیت ندادم ولی تو باز اصرار کردی منم خوشحال دستتو گرفتم رفتیم مسجد .

تو مسجد محیا هم بود رژین هم اومد و سه تایی حسابی بازی کردید و خندید و البته شلوغ کردید...

الهی قربونت برم ، فدات بشم ، قند عسلم ...

کوچولوی من از همین حالا جلوی خودمو می گیرم که  بهت نگم چقدر دوستت دارم چه برسه وقتی بزرگ می شی .

همه ازم ایراد می گیرن چرا هی قربون صدقه ات می رم ولی باید از تو پرسید که چنین خوب چرایی.

خوشگل مامانی دلم می خواد یه مرد واقعی بار بیای، از طرفی دلم می خواد هی نازت بدم ...بغل

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان محیا
26 مهر 90 13:35
خداوند اجر بده