آخر مهر بوی پاییز راستکی رو داشت.
دیشب بابایی رادیوتورارو هواگیری کرد و روشن کرد برای همین خیلی راحت خوابیده بودی مثل یه عروسک ناز البته بگذریم نصفه شب بیدار شدی دلس (دلستر) خوردی و دوباره خوابیدی.
امروز شنبه روز آخر مهره ، صبح خیلی سردت بود خودت کلاهتو برداشتی سرت کردی و خودتو جمع کردی ولی تفگت یادت نرفت که برداری قربونت برم چرا اسباب بازی رو برمی داری که اندازه خودته آخه
بیرون مهد ازت عکس گرفتم:
اینم عکست تو راهرو مهد البته با تفنگ
بعد به من گفتی مامان برو ولی زود زود بیا دنبالم. چشم پسرکم ، خوش بگذره مراقب خودت باش به خدا می سپارمت. راستی بلایی که سر لوکوموتیوت اومد سر کلاشینکفتم می یادا نگو نگفتی...
هزارتا بوس
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی