پازل امتحان
پسر عسلی، نفس منی
دیروز خواستم یه بار روزنامه وار جزوه امتحانو بخونم از ساعت 5 بعد از ظهر تا5/12شب طول کشید چون جنابعالی یا خودتو مینداختی رو دفترم می گفتی بیا بازی کنیم یا برای اینکه جلب توجه کنی برگه های دفترمو پاره می کردی و وقتی من به هم می چسبوندم می گفتی آهان داری پازل درست می کنی، آره پیش تو درس خوندن از پازل درست کردنم سخت تره.
البته ناگفته نمومنه مامان محیا هم وضعش مثل من بود اونم وسط کاغذهای پاره شده دنبال مطلب می گشت.(وروجکهای کوچولو دوست داشتنی)
شب هم پدر منو درآوردی و تا من نخوابیدم نخوابیدی
ولی نگران نباش مامانی امتحانشو ای خوب داد. امیدوارم مامان محیای نازنین و همه همکارا امتحانو خوب داده باشن و از نتیجه راضی باشن.
دوستت دارم گفتن برای تو خیلی کمه نفسم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی