محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

آقا محمدرضا و فاطمه خانم نفس مامان و بابا

بوسه

1390/11/23 9:07
نویسنده : مامانی
180 بازدید
اشتراک گذاری

طلای مامانی چطوره

چند روز بود همش می گفتی بابا منو بوس نمی کنه؟ می گفتم چرا تو رو می بوسه. می گفتی نه نه منو نمی بوسه.

خلاصه برام سوال شده بود یعنی چی بالاخره تو می خواهی بابا بوست کنه یا نکنه؟

از بابایی پرسیدم گفت چند روزه تب خال زدم می ترسم محمدرضا بگیره واسه همین اصلا صورتشو نمی بوسم.

منم اینو برات توضیح دادم بهم گفتی بابایی زنگ زدنی هم منو نمی بوسه.

راست می گفتی بابایی قبلا هر وقت تلفنی با تو صحبت می کرد، می گفت یه بوس بده بابایی.

گل پسر نازم ، دنیای پراحساسم .

اگه تو با یه بوسه احساس امنیت می کنی و به عشق و محبت ما پی می بری .

ما با بوسیدن و بغل کردن تو ، با هر نوازش تو ، نفس می گیریم برای زنده موندن؛ توان می گیریم برای ادامه دادن، تو دنیای مایی .

اینو بدون بابایی از جون و دل دوستت داره و رفتاراش مردونست دیگه ، فکر می کنه جوجه اش بزرگتر شده و مثل مردا باهاش رفتار می کنه.

کاش الان پیشت بودم اونقدر می بوسدمت اونقدر محکم بغلت می کردم که جای هیچ گله ای نمونه.

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

...
24 بهمن 90 14:50
زیبایی زندگی اینه که : بی خبر دعات کنن، نبینی و نگات کنن، ندونی و یادت کنن...

خوشحال شدیم که بی خبر اومدید قول بدید که همیشه به ما سر بزنید. التماس دعا