الهی الهی 8/12/90

عسل مامان چند روزه حسه نوشتن ندارم، کارای اداره زیاده باید قبل از عید تمومشون کنم، کارهای خونه (خرید و خونه تکونی) رو هم بهش اضافه کن به علاوه کمک به عزیزجون و خاله زهرا و ....

صبح که پامیشم یه عالمه برنامه ریزی می کنم ولی شب می بینم کلی از کارها مونده.

ولی تو این میون فقط شیرین زبونی های تو عزیز دلمه که به من توان ادامه دادن می ده ، دوستت دارم.

راستی اونجوری که خونه عزیزتو جارو برقی می کشی برای مامانی هم جارو برقی می کشی، فقط قربونت این دفعه به جای اینکه سه راهی رو بکشی بیاری پشت جارو برقی ، سیم جارو برقی رو بکش تا سه راهی،

الهی فدات بشم که به سرو صدای کارتون می گه مامان اینا خیلی زارت و پورت می کنن.

الهی قربونت برم که شکلات خور شدی تازه انتخاب هم می کنی می گی این برای دندونام خوبه(پدر صلواتی)

برای مامانتم که ترانه می خونی می گی" لیلا لیلا پسرت قند نمی خوره لیلا"

الهی قربونت برم مامانی، دعا کن به همه کارام برسم.

می دونم که وقت دارم ولی دلم می خواد به موقع به همه کارا برسم.

تازه یه خبر خوش انشاء الله عید می ریم کرمانشاه، پیش مامان بزرگ کرمانشاهی و عمه جیلا، عمو قاسم، هستی، پرستو ...

دیروز تلفنی با عمه نسرین داشتم حرف می زدم گفت:عید امسال گیس کشون داریم ، گفت یعنی چی ، گفت آخه محیا همه رو می زنه، محمدرضا رو بزنه نه تو کوتاه می یایی نه من، ولی نمی دونه خودشو محیا و بابای محیا همه شون حریف بابایی تو نیستید .

البته یه کمی نگران شدم آخه عمه نسرینو خیلی دوست دارم ، محیا رو هم نی نی بود دیدم دلم نمی خواد شما دو تا با هم دعوا کنید ، اصلا نمی تونم تحمل کنم کسی صورت تو رو چنگ بندازه به خاطر همین مهد نیاوردمت.

ولی نه این چه فکری، بچه ها با هم دعوا می کنن دو دقیقه بعد آشتی می کنن. من سعی می کنم دخالت نکنم چون پسرم بزرگ شده دیگه یا کتک می خوره و یاد می گیره یا دفاع می کنه و یاد می ده ولی چی دعوا بده،  بد بد.

تازه نفسم ، محیا کوچولوه تو باید هواشو داشته باشی.

دلم می خواد زود عید بیاد زود (کارهای منم زود تموم بشه زود)

الهی همه چیز خوب پیش بره، برای همه، الهی همه خوشحال باشن، الهی خدای مهربون همه مریضارو شفا بده، الهی تو دل کوچولوی هیچ نی نی گولویی غمی نباشه. الهی الهی