زورگیری نیم وجبی(9/12/90)
دیشب حال من خیلی بد بود، تب و لرز کرده بودم واسه همین عزیز به من گفت برو بخواب، دو تا پتو هم روم کشید آخه خیلی لرز داشتم.
خواب خواب بودم یک دفعه از صدای جیغ جنابعالی بیدار شدم، دیدم هرچی رختخواب تو خونه است ریختی رو من، به هیچ کس یه بالش هم نمی دیدی می گی مال خودمونه نمی دم.
ساحل اون گوشه نشسته دختر گُنده گریه می کنه من می خوام بخوابم، دایی محمود می گه یه بالش به من بده می خوام بشینم فیلم نگاه کنم، آقاجون اون ور خلاصه تو هم وایسادی جلوی رختخوابا می گی نمی دم.
آخه کوچول موچول من، یه متری ، بچه پرو ، فوت کنن می خوری زمین، چرا زور می گی
...
خلاصه کلام با اون حالم بیدار شدم تورو بردم طبقه پایین ، سرتو گرم کردم و با هم پایین خوابیدم تا اونا هم بتون تو رختخواب خودشون بخوابن...
جیجر، نفسِ من بیدی...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی