بدون عنوان
سه شنبه با جوجوخان رفتیم شهربازی بعد به بابایی زنگ زدیم بیاد دنبالمون.
خیلی خوش گذشت ولی اونقدر دوتایی خسته بودیم که صبح بابایی کلی غر زده وقتی می گم بلند شید زود بیدار شید ولی فایده نداشت مادر و پسر چسبیده بودیم به متکا .
خلاصه 5 دقیقه هم زودتر از هر روز اومدیم بیرون.
امروز تو مهد جشن فارغ التحصیلی پیش دبستانی هاست. عزیزم چقدر ذوق کردند مادرا بیشتر از بچه ها.
ما هم دعوت شدیم شاید با جوجوم برم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی