محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

آقا محمدرضا و فاطمه خانم نفس مامان و بابا

بدون عنوان

1391/3/8 10:14
نویسنده : مامانی
148 بازدید
اشتراک گذاری

امروز پسرم با قهر و چشم پر از اشک رفت مهد

چون من یه کمی دعواش کردم

چون برای سوار شدن تاب گریه می کرد و نمی خواست صبر کنه تا نوبتش بشه

چون هر چی سعی کردم سرشو گرم کنم تا صبوری کنه نشد

چون که بچه خوب نباید بی قراری الکی کنه

چون پسرم باید یاد بگیره که برای رسیدن به خواسته اش گریه فایده نداره

هر چقدر هم گریه کنه بگه که من دیگه مامان ندارم فایده نداره

هر چقدر هم پیش بقیه لوس بشه فایده نداره

هر چقدر هم خودم بخورم بهت نشون نمی دم که کم آوردم و منم ناراحتم

پا می ذارم رو دلم تا تو فردای بهتری داشته باشی

 

و اینطوری شد که محمدرضاخان بدون خداحافظی با مامانی رفت سر کلاس

 

چون اینارو وقتی بزرگ شدی می خونی و دیگه حوصله لوس شدن نداری بهت می گم که عاشقتم بهت می گم که می میرم برات بهت می گم که نمی خوام چشمای قشنگت اشک بریزن بهت می گم که عاشق لوس بازی هاتم بهت می گم که خریدار نازتم

روز خوبی رو داشته باشی نفسم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

مامان پارسا
8 خرداد 91 10:38
به به! چه عجب خاله ! ما شما رو دیدیم بالاخره. این اتفاق امروز صبح برای ما هم اتفاق افتاد چی میگن بهش؟آب نبات چوبی؟ نمیدونم ، از اینا میخواست براش نخریدم قهر کرد و با ناراحتی و قیافه گرفتن رفت مهد
نایسل
10 خرداد 91 23:05
ای جان الهی بمیرممممممممممم ادم دلش نمیاد دعواشون کنه ولی مجبوره اخی یادش میره بچه ها اینقدر زود می بخشن که نگوو
نایسل
10 خرداد 91 23:06
قربونت برم دلم برات تتتتنگ شده خوبی خودت
مامان صدف
22 خرداد 91 9:53
کارت اشتباه نبود. بچه ها از الان باید درست زندگی کردن رو یاد بگیرن. آفرین مامانی