بدون عنوان
امروز پسرم با قهر و چشم پر از اشک رفت مهد
چون من یه کمی دعواش کردم
چون برای سوار شدن تاب گریه می کرد و نمی خواست صبر کنه تا نوبتش بشه
چون هر چی سعی کردم سرشو گرم کنم تا صبوری کنه نشد
چون که بچه خوب نباید بی قراری الکی کنه
چون پسرم باید یاد بگیره که برای رسیدن به خواسته اش گریه فایده نداره
هر چقدر هم گریه کنه بگه که من دیگه مامان ندارم فایده نداره
هر چقدر هم پیش بقیه لوس بشه فایده نداره
هر چقدر هم خودم بخورم بهت نشون نمی دم که کم آوردم و منم ناراحتم
پا می ذارم رو دلم تا تو فردای بهتری داشته باشی
و اینطوری شد که محمدرضاخان بدون خداحافظی با مامانی رفت سر کلاس
چون اینارو وقتی بزرگ شدی می خونی و دیگه حوصله لوس شدن نداری بهت می گم که عاشقتم بهت می گم که می میرم برات بهت می گم که نمی خوام چشمای قشنگت اشک بریزن بهت می گم که عاشق لوس بازی هاتم بهت می گم که خریدار نازتم
روز خوبی رو داشته باشی نفسم