بازی کامژیوتری(به قول محمدرضا)
راستی یادم رفته بود بگم از دیروز تو سرویس گریه می کردی نریم خونه بریم دانشگاه، همه همکارا خندشون گرفته بود، خلاصه بعد سرویس بردمت پارک، عینک آفتابیتو گم کردی، بستنی خریدیم ، به بابایی هم رنگ زدیم اونم اومد کلی بازی کردی تصمیم گرفتیم عصرا دوچرخه بیاریم تو پارک تا تو بازی کنی البته اگه حالش باشه که نیست ...... تو خونه به کمک پیام جون کامپیوترتو راه انداختیم و چند تا بازی رایت کردیم تا زندگی الکترونیکی رو با بازی شروع کنی. البته زیاد مورد استقبالت قرار نگرفت، فقط به پیام چسبیده بودی و می گفتی داداش پیام نری ها و تند تند میوه می خوردی بعدش هم دوچرخه رو آوردی گفتی اینو برام دلس کن. پیام جون دوستت داریم به ما بیشتر س...