محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

آقا محمدرضا و فاطمه خانم نفس مامان و بابا

عاشگتم

عمر مادر، عشقم، نفسم خاله جونات می گن چرا وبلاگ محمدرضا رو به روز نمی کنی، ممنونم از توجهشون و دوستشون دارم. می دونی مامانی کارام زیاده، سرم شلوغه . ولی هر لحظه ام پر از توه ، پر از خاطرات شیرین تو، پر از فکر با تو بودن نفسم "چه خوب شد که به دنیا آمدی و چه خوبتر شد که دنیای من شدی" با تو می خندم و برای خندیدن بهانه نمی خواهم با تو تا دل ابرهای آسمون می پرم و برای پرواز نیازی به بال ندارم محمدرضا عاشقتم به خدا به قول خودت با تو کیف می کنم. یه عالمه عکس ازت انداختم ولی نمی دونم چرا آپلود نمی شه خاطراتت هم که هر کدوم یه عالمی داره و اونقدر بهم انرژی می ده که نگو امروز هم که با کلاه صدف بازی می کردی و بعدش هم از اون دی...
7 تير 1391

ای وای بر من خاله زنک

بعد از درج پست قبلی (عاشگتم) دوستانی پیام گذاشته اند که ... عاشگشونم ای خواهر ؛ خاله زنک ؟ دختر ؟ خانم ؟؟ ای وای بر من خاله زنک یعنی چی ؟ نخود چی زنان چه چیزی ؟ اصلا اهمیت بیش از حد دادن به پست قبلی  چه معنی داره؟  آیا همیشه خاله زنک بودن بده یا نه؟ آیا اصلا کسی خاله زنک بازی در می یاره یا نه؟ آیا مردان هم به اندازه زنان به جزئیات اهمیت می دن یا نه؟ آیا جزئیات این همه اهمیت دارن که بعضی وقتا، اوقات خودمون و دیگران رو تلخ می کنیم به خاطرش؟        
7 تير 1391

یا علی گفتیم عشق آغاز شد

حیدر آمد آن مرد تنها آن غریب آشنا آن مونس شبهای تار پدر هر چه یتیم با هرچه غم سهیم پهلوان خیبر افتخار پیغمبر   دستهایش حیف بستیم یاس او را حیف چیدیم حرف او را حیف نشنیدیم راه او را حیف نشناختیم   میلادش مبارک       باباجونم، تکیه گاهم ، افتخارم، خوش تیپ روزت مبارک بابایی محمدرضا، همسر خوبم ، عشق تپلوی من، رفیق و سنگ صبورم روزت مبارک پسرم، نفسم، زندگیم، مرد کوچک روزت مبارک مرد یا زن فرق نداره، هر کی مرامش مردی و مرید علی عیدش مبارک دوستتون دارم امروزها چه زود، دیروز می شوند و بودن ها چه بد ، عادت می شوند... ...
16 خرداد 1391

بدون عنوان

امروز پسرم با قهر و چشم پر از اشک رفت مهد چون من یه کمی دعواش کردم چون برای سوار شدن تاب گریه می کرد و نمی خواست صبر کنه تا نوبتش بشه چون هر چی سعی کردم سرشو گرم کنم تا صبوری کنه نشد چون که بچه خوب نباید بی قراری الکی کنه چون پسرم باید یاد بگیره که برای رسیدن به خواسته اش گریه فایده نداره هر چقدر هم گریه کنه بگه که من دیگه مامان ندارم فایده نداره هر چقدر هم پیش بقیه لوس بشه فایده نداره هر چقدر هم خودم بخورم بهت نشون نمی دم که کم آوردم و منم ناراحتم پا می ذارم رو دلم تا تو فردای بهتری داشته باشی   و اینطوری شد که محمدرضاخان بدون خداحافظی با مامانی رفت سر کلاس   چون اینارو وقتی بزرگ شدی می خونی و دیگه حوصله ...
8 خرداد 1391

پای ثابت

دیروز سه شنبه بود ، تو به من گفتی مامان امروز انگار سه شنبه اس چون صداش می یاد، گفتم صدای چی گفتی زیایت عاشویا گفتم آره مامانی ولی من امروز کار دارم و نمی تونیم بریم ، یه کمی فکر کردی و گفتی باشه. مامانی از ساعت ٧:٣٠ کارگاه داشت برای همین نشد بریم تازه هفته بعد هم کارگاه داریم. تو راه مهد هر کدوم از خاله ها که تو رو می دیدن می گفتن محمدرضا بیا بریم زیارت عاشورا، محمدرضا امروز سه شنبه اس. خاله مریم که لطف کرد با ماشین می خواست برسونتت. از همه خاله ها ممنونم و ازشون می خوام  پای ثابت زیارت عاشورا محمدرضارو از دعای خیرشون فراموش نکنن.   امام حسین(ع) امام خوبی ها ، امام گذشت، امام اشک، امام آب، امام مهربون ما ، همه ب...
27 ارديبهشت 1391

دست خاله مریم درد نکنه

امروز یه روز بهاری خیلی قشنگه دو تا عکس محمدرضا و دوستاش از سایت محیاگلی اینم عکس محیا گلی که من عاشق ناز و اداشم مریم جون دستت درد نکنه بازم از جوجه ما با اون دوربین گشنگت عکس بنداز ...
25 ارديبهشت 1391

اندر احوالات روز مادر

میلاد بانوی بزرگ اسلام  بر تمام دوستان مبارک ................ مادر یعنی قلب پر تپش و همیشه نگران مادر یعنی آغوش امن مادر یعنی پناه مادر یعنی معنای عشق مادرم روزت مبارک ................. زن یعنی ساختن زن یعنی از خود گذشتن زن یعنی ... روزمان مبارک ................. محمدرضا خان من هدیه ای به عنوان روز زن  و روز مادر از شما و یایایی جونت نگرفتم. البته شما دوتا برام بزرگترین هدیه ی خدا  هستید و به داشتنتون می بالم ولی ... بازم ... دوستتون دارم عیدتون مبارک     ...
24 ارديبهشت 1391

نیمکت یکی مونده به آخر

عسل مامان چطوره نفسم، امروز بعد از یک هفته اومدی مهد، صبح از هر روز زودتر به ایستگاه سرویس رسیدیم چند دقیقه بعد یه خانوم مهربون اومد پیش تو گفت سلام محمدرضا خوبی و... من و بابایی جا خوردیم بعد ایشون خودشونو معرفی کردن گفتن من مربی ژیمیناستیک محمدرضا هستم ، که من گفتم شما خاله لیلا هستید ، لبخند زد و تایید کرد خلاصه بحث ما گرم ورزش و نرمش شد و خاطرات محمدرضا و حقله و ... که خاله می خندید می گفت آره حلقه خیلی راحتتر تلفظ می شه تا حقله ولی بچه ها ... از بازیگوشی هات گفت از اژدها و آتیش و ... و ساعت ٧ شد و سرویس نیومد و ما دربست گرفتیم و تو توبغل مامانی لالا کردی اونقدر غرق خواب بودی که هرچی بوست کردم تکون نمی خوردی مامانی ترسیدم و بلن...
23 ارديبهشت 1391

خبرهای تلگرافی

سلام پسر خوشگلم چندتا سه شنبه و زیارت عاشورا گذشته و من وقت نکردم خاطراتو برات بنویسم. عشقم همه چی خوب بوده ، تلگرافی شمال رفتیم، دریا آروم هوا آفتابی محمدرضا شن بازی و ... خونه عزیزاینا، همه خاله ها بودن و کلی خوش گذشت... خاله منصوره اینا اومدن خونه مون کلی ذوق کردی ولی نمی دونم چرا نمی ذاشتی با اسباب بازی هات بازی کنن و ... شبا تو اتاق خودت می خوابی البته بعد مسواک و کتاب خوندن ( نصفه شبا هم می یایی بغل مامانی می خوابی...) یه هفته ای مامانی بد سرما خورده بود حالا هم تو سرفه می کنی که امروز می خوام ببرمت دکتر این ماه سه تا تولد مهم داریم که باید کادو بگیریم هستی، خاله جون، خاله رزی برای روز معلم دسته گل برای خاله النازت ...
16 ارديبهشت 1391

زیارت عاشورا

پسر خواب آلوی مامان حالش خوبه، نماز و دعاتون قبول، منم دعا کردی تو زیارت عاشورا. صبحانه که نخوردی امیدوارم تو مهد یه چیزی بخوری. دوستت دارم و بهت می گم مامانی سرفه نکنی ها، باشه گلم چندتا عکس یواشکی تو مهد ازت انداختم ولی اشتباها پاکشون کردم. مامان محیا هم گفته از هفته دیگه محیا رو می آره که تو هم تنها نباشی. راستی اون یکی محیا (خانم کوچیک) تو هم با مامان مریمت بیا باشه.    
29 فروردين 1391