نفسم چطوری؟روز بارونیت بخیر، صبح یه کم سرت داغ بود، تب بر بهت دادم و تو مهد به مربی سفارشتو کردم، جوجوخان مریض نشی ها، صبح توی این بارون خوب مامانی رو اینور و اونور کشوندی؛ بریم کنار حوض ماهی ها، بریم بوفه، بغلم کن... عزیزم تو فقط با خوشحالی برو مهد باشه هر کاری از دستم بربیاد من انجام می دم . گل مادر ، چهارشنبه شب شام نخوردی خودت یه کیک از کابینت آوردی و خوردی آخه مامانی خیلی حالم بد بود ولی به جاش پنج شنبه با همه سر گیجه و ... با ساحل و خاله منصوره و فاطمه و امیرعلی کوچولو حسابی خوش گذروندیم و ناهار رفتیم بیرون . تازه محل بازی هم داشت و جایزه هم یه ساعت نارنجی رنگ به شما دادند( البته بگذریم که تو فقط نوشابه خوردی و بازی کردی اصلا غذا...