به ازای هر نی نی یک زمین خوردن
روز شنبه ، صبح اول هفته بعد از دو روز تعطیلی، مامانی خسته از بی خوابی مداوم شبانه به همراه گل پسر راهی اداره شد. کیف خودم سنگین ، کوله تو هم به خاطر ملافه هات که آورده بودم خونه و برات شسته بودم ، سنگین تر تو سرویس از سردرد چشممو بسته بودم و نفهمیدم کی رسیدیم انگشت زدم و راهی مهد شدیم که یک دفعه مثل یک چوب خشک با پهلوی راست با چادر و دو تا کیف . . خوردم زمین. یه صدایی به من می گفت بخواب دیگه بلند نشو ، سبک شده بودم مثل یه پر اما یه لحظه احساس کردم دست چپم گیره ، کیف تو توی دستم بود. همون لحظه بدون اینکه هیچ فکری بکنم پاشدم ایستادم. همکارا که منو تو اون حال دیده بودن ، اومدن دورم و گفتن بیا اینجا بشین و ... خلاصه یکی لب...
نویسنده :
مامانی
12:15