پاییز91
شنبه 1/7/91 پنج شنبه و جمعه خوبی بود حسابی خونه تکونی کردیم و جنابعالی هم حسابی آتیش سوزوندی قدر بابایی ات بدون چون صبح جمعه از ساعت 5 صبح تا 7:30 تو خیابونا از این کبابی به اون کبابی دنبال حلیم برای جوجوخان امروز هم شنبه است اول مهر تیپ جدید برای پسرم زدم برو حالشو ببر ، کت کتون، شلوار جین و... صبح پیش خاله سیفی موندی نرفتی سر کلاس. قربونت برم چرا آخه چرا بعد از ظهر دنبال خاله آنی گریه کردی می گفتی خاله بیاد یا من باهاش برم . بهت گفتم بذار بره با شوهرش بیاد تنها راش نمی دیدم، با گریه می گفتی من راش می دم. تو خونه کلی بابایی خرید کرده بود واقعا دل به دل راه داره تو انگور هوس کرده بودی بابایی هم چه انگورهایی برات خرید بود. شب بغلم خوابیدی شی...
نویسنده :
مامانی
11:59