مادر شدن یک امتحان سخت و شیرین است دلواپسیهایم دو چندان شد خدارا شکر
دیشب وقتی تورو خوابوندم خودم هم خوابم برد.یه خواب بدی می دیدم دیدم تو خوابیدی و من تو رو گذاشتم تو تخت، یه دفعه یه نور وحشتناکی از پنجره اتاقت اومد (همون موقع بابایی منو بیدار کرد) خیلی ترسیده بودم دلم می خواست بخوابم ببینم اون چی بود نکنه سر تو بلایی بیاره ولی دیگه خوابم نبرد. ساعت ١٢ شب بود که خوابیدم، غرق خواب بودم که صدای گریه تو اومد، بابایی تو یه ثانیه خودشو به تو رسوند، منم بلند شدم ساعت ٣ بود صدای خوردن بارون روی کانل کولر تو خونه پیچیده بود صدای رعد و برق هم می اومد، بابایی تو رو آورد پیش خودمون تا یه ساعت بیدار بودی و الکی بهانه می گرفتی ولی من همش به خوابی که دیده بودم فکر می کردم . آره تعبیر خواب من ترس تو از صدای رعد...